رنگین کمان آرزوم تو آسمون تو نشست
وقتیکه سیل گریه هام بغض اسارت رو شکست
برای دیدن سحر وقتیکه از خواب پا شدی
می بینی یه رنگین کمون تو آسمون خونه هست
وقتی ببینی که زمین خشک و هوا آفتابیه!
می پرسی تو هی از خودت رنگین کمون مال چیه؟!
عزیز دل! پرده شب وقتی تو آسمون نشست
چشمهای خسته تو رو رویایی عاشقونه بست
کبوتر روح منم که بیقرارت شده بود
بالا و پایین می پرید تا قفس تن رو شکست
پرید تو آسمون شب بال و پرش رو باز کرد
با اینکه تاریک شده بود بسوی تو پرواز کرد
جنگل رو پشت سر گذاشت تو سوز و سرمای خزون
اما به عشق دیدنت اصلا نمی ترسید از اون
آرزوهای هفت رنگ شعله کشید تو قلب اون
پرزد تا عاقبت رسید به آسمون خونتون
نشست تو قاب پنجره دید که تو هستی توی خواب
آرزوهای هفت رنگ همه شدند نقش بر آب
رویاهای طلاییتو از همدیگه نپاشیدم
صلاح نبود بیدار بشی واسه یه دونه پاشیدن
خسته بودم شکسته پر پرکشیدم به خونمون
ستاره های اشک من چکید بروی آسمون
قصه ای که گفتم برات راز همون آرزوهاست
رنگین کمونی که سحر تو قلب عاشقونه هاست
(zohreh)