• وبلاگ : setarehdonbalehdar
  • يادداشت : درد دل
  • نظرات : 2 خصوصي ، 5 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    A.SHamloo

    از مجموعه شكفتن در مه
    كه زندان مرا بارو مباد ...


    كه زندان مرا بارو مباد

    جز پوستي كه بر استخوانم.


    باروئي آري،

    اما

    گرد بر گرد جهان

    نه فرا گرد تنهائي جانم.


    آه

    آرزو! آرزو!

    ***

    پيازينه پوستوار حصاري

    كه با خلوت خويش چون به خالي بنشينيم

    هفت دربازه فراز آيد

    بر نياز و تعلق جان.


    فرو بسته باد و

    فرو بسته تر،

    و با هر در بازه

    هفت قفل ِآهنجوش ِگران!


    آه

    آرزو!آرزو!

    *****






    + الهه ي شعر 





    آه...
    سهم من اينست
    سهم من اينست
    سهم من،
    آسمانيست که آويختن پرده اي آنرا از من مي گيرد
    سهم من پايين رفتن از پله ي متروکيست
    و به چيزي در پوسيدگي و غربت واصل گشتن
    سهم من گردش حزن آلودي در باغ خاطره هاست
    و در اندوه صدايي جان دادن که به من مي گويد:
    "دستهايت را
    دوست ميدارم"

    دستهايم را در باغچه ميکارم
    سبز خواهم شد، ميدانم، ميدانم، ميدانم
    وپرستوها در گودي انگشتان جوهريم
    تخم خواهند گذاشت

    گوشواري به دوگوشم مي آويزم
    از دو گيلاس سرخ همزاد
    و به ناخن هايم برگ گل کوکب مي چسبانم
    کوچه اي هست که در آنجا
    پسراني که به من عاشق بودند، هنوز
    با همان موهاي درهم و گردن هاي باريک و پاهاي لاغر
    به تبسم هاي معصوم دخترکي مي انديشند که يکشب او را
    باد با خود برد

    کوچه اي هست که قلب من آنرا
    از محله هاي کودکيم دزديده ست

    سفر حجمي در خط زمان
    و به حجمي خط خشک زمان را آبستن کردن
    حجمي از تصوير آگاه
    که ز مهماني يک آينه بر مي گردد

    و بدين سانست
    که کسي مي ميرد
    و کسي مي ماند

    هيچ صيادي در جوي حقيري که به گودالي مي ريزد،
    مرواريدي صيد نخواهد کرد

    من پري کوچک غمگيني را
    مي شناسم که در اقيانوسي مسکن دارد
    و دلش را در يک ني لبک چوبين
    مي نوازد آرام، آرام
    پري کوچک غمگيني
    که شب از يک بوسه مي ميرد
    و سحرگاه از يک بوسه به دنيا خواهد آمد.

    با سلام وعرض ادب
    با (( برفا )) كه آب مي شود......
    به روزم
    با حضورتان مرا خوشحال مي کنيد


    + الهه ي شعر و قشنگي ها 
    در دياري كه در او نيست كسي يار كسي
    كاش يارب كه نيفتد به كسي ، كار كسي
    ========================
    محمد حسين بهجت تبريزي

    (شهريار)

    تولد : 1286

    درگذشت : 27 شهريور 1367

    ------------------------------------


    از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
    رفتم از كوي تو ليكن، عقب سر نگران

    ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما كردي
    تو بمان و دگران واي به حال دگران

    دل من دار كه در زلف شكن در شكنت
    يادگاري است ز سر حلقه شوريده سران

    گل اين باغ به جز حسرت و داغم نفزود
    لاله رويا تو ببخشاي به خونين جگران

    ره بيدادگران بخت من آموخت ترا
    ورنه دانم تو كجا و ره بيدادگران

    سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
    كاين بود عاقبت كار جهان گذران

    شهريارا غم آوارگي و در به دري
    شورها دردلم انگيخته چون نوسفران

    + حسري 

    با سلام و عرض ادب

    ترانه زيبايي نوشتين به شما تبريك مي گم و

    براتون آرزوي موفقيت و سلامتي مي كنم.